بسم الله الرحمان الرحیم
تو پست قبلی دو تا روایت نوشتم
بهتره ماجرا رو اول می نوشتم
حالا دیر نشده
در كتاب عيون اخبار الرضا و تفسير عياشي، از بزنطي روايت شده كه گفت: از حضرت رضا (ع) شنيدم، ميفرمود: مردي از بني اسرائيل يكي از بستگان خود را بكشت، و جسد او را برداشته در سر راه وارستهترين اسباط بني اسرائيل انداخت، و بعد خودش بخونخواهي او برخاست.
بموسي (ع) گفتند: كه سبط آل فلان، فلاني را كشتهاند، خبر بده ببينيم چه كسي او را كشته؟ موسي (ع) فرمود: بقرهاي برايم بياوريد، تا بگويم: آن شخص كيست، گفتند: مگر ما را مسخره كردهاي؟ فرمود: پناه ميبرم بخدا از اين كه از جاهلان باشم، و اگر بني اسرائيل از ميان همه گاوها، يك گاو آورده بودند، كافي بود، و لكن خودشان بر خود سخت گرفتند، و آن قدر از
خصوصيات آن گاو پرسيدند، كه دائره آن را بر خود تنگ كردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت.
يك بار گفتند: از پروردگارت بخواه تا گاو را براي ما بيان كند كه چگونه گاوي است، فرمود: خدا ميفرمايد: گاوي باشد كه نه كوچك و نه بزرگ بلكه متوسط و اگر گاوي را آورده بودند كافي بود بي جهت بر خود تنگ گرفتند خدا هم بر آنان تنگ گرفت.
يك بار ديگر گفتند: از پروردگارت بپرس: رنگ گاو چه جور باشد، با اينكه از نظر رنگ
آزاد بودند، خدا دائره را بر آنان تنگ گرفت، و فرمود: زرد باشد، آنهم نه هر گاو زردي، بلكه زرد سير، و آنهم نه هر رنگ سير، بلكه رنگ سيري كه بيننده را خوش آيد، پس دائره گاو بر آنان تا اين مقدار تنگ شد، و معلوم است كه چنين گاوي در ميان گاوها كمتر يافت ميشود، و حال آنكه اگر از اول يك گاوي را بهر رنگ و هر جور آورده بودند كافي بود.
باز باين مقدار هم اكتفاء ننموده، با يك سؤال بيجاي ديگر همان گاو زرد خوش رنگ را هم محدود كردند، و گفتند: از پروردگارت بپرس: خصوصيات اين گاو را بيشتر بيان كند، كه امر آن بر ما مشتبه شده است، و چون خود بر خويشتن تنگ گرفتند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت، و باز دائره گاو زرد رنگ كذايي را تنگتر كرد، و فرمود: گاو زرد رنگي كه هنوز براي كشت و زرع و آبكشي رام نشده، و رنگش يك دست است خالي در رنگ آن نباشد.
گفتند: حالا حق مطلب را اداء كردي، و چون بجستجوي چنين گاوي برخاستند غير از يك رأس نيافتند، آنهم از آن جواني از بني اسرائيل بود، و چون قيمت پرسيدند گفت: به پري پوستش از طلا، لا جرم نزد موسي آمدند، و جريان را گفتند: دستور داد بايد بخريد، پس آن گاو را بان قيمت خريداري كردند، و آوردند.
موسي (ع) دستور داد آن را ذبح كردند، و دم آن را بجسد مرد كشته زدند، وقتي اينكار را كردند، كشته زنده شد، و گفت: يا رسول اللَّه مرا پسر عمويم كشته، نه آن كساني كه متهم بقتل من شدهاند.
آن وقت قاتل را شناختند، و ديدند كه بوسيله دم گاو زنده شد، بفرستاده خدا موسي (ع) گفتند: اين گاو داستاني دارد، موسي پرسيد: چه داستاني؟ گفتند: جواني بود در بني اسرائيل كه خيلي بپدر و مادر خود احسان ميكرد، روزي جنسي را خريده بود، آمد تا از خانه پول ببرد، ولي ديد پدرش سر بر جامه او نهاده، و بخواب رفته، و كليد پولهايش هم زير سر اوست، دلش نيامد پدر را بيدار كند، لذا از خير آن معامله گذشت و چون پدر از خواب برخاست، جريان را بپدر گفت، پدر او را احسنت گفت، و گاوي در عوض باو بخشيد، كه اين بجاي آن سودي كه از تو فوت شد، و نتيجه سخت گيري بني اسرائيل در امر گاو، اين شد كه گاو داراي اوصاف كذايي، منحصر در همين
گاو شود، كه اين پدر بفرزند خود بخشيد، و نتيجه اين انحصار هم آن شد كه سودي فراوان عايد آن فرزند شود، موسي گفت ببينيد نتيجه احسان چه جور و تا چه اندازه به نيكوكار ميرسد.
رفرنس: تفسیر المیزان سوره مبارکه بقره آیات شصت و سه تا هفتاد و چهار
عيون اخبار الرضا ج 2 ص 13 ح 31
التماس دعا برنامه جدید با اولویت مسابقات قرآن...
ما را در سایت برنامه جدید با اولویت مسابقات قرآن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : roshana1398 بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 6 خرداد 1398 ساعت: 7:16